|
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 11:3 :: نويسنده : نرجس جلالی یزدی
محبوب زیبای من که در شبهای مهتابی به دیدار من می آیی آهسته تر بیا که مرا خواب در ربوده است ... نمیدانی بسی شبها و روزها و سالها با بغل بغل گلهای نرگس و لبخند اقاقیا تا پشت پنجره نگاهم آمدم و دزدکی تو را نگاه کردم .. ولی تو هرگز مرا ندیدی .... باور کن برای دل مجنون و آواره و سرگردانت لیلی تر از من وجود نداشت .. چشمانت را باز کن و ببین که همه چیز زیباست و حتی وحتی وحتی محبوبم بدان که لیلی تو را دوست داشته و دارد و خواهد داشت .... ادامه مطلب ... ![]() صفحه قبل 1 صفحه بعد ![]() |